وبلاگ چیزی شبیه هنر
۳ سال پیش
» عشق کهنه
عشق قدیمی سنگین
دم دمای ظهر بود همه زیر کولر خوابیده بودیم صدایی از توی کوچه میومد یکی داد میزد
عشق دست دوم خریداریم ، عشق در نگاه اول خریداریم
کنجکاو شدم رفتم لب پنجره مردی با ظاهری ژنده به نظر اومد که گونی سنیگینی روی دوشش بود انگار تمام دردهایش در گونی روی دوشش نگه میداره
داد زد عشق لیلی نداری؟ گفتم نه والا چی هست این میگی
گفت درد عشقی چشیدم که نپرس
پیرمرد همسایه سرش اورد بیرون داد زد عشق کهنه میخری؟
گفت قیمت عشق کهنه خیلی ، خریدش به صرفه نیست
پیرمرد گفت عشق کهنه نمیشه یک نفره حمل کرد،خیلی سنگین داره
بابا که تا حالا ساکت بود و هیچی نمیگفت گفت ببند پنجره هوای خنک رفت این یارو دیوونه است بابا
سرم اوردم داخل قبل از اینکه کامل سرم بیارم داخل نگاهش کردم شبیع دیوونه ها نبود و پنجره بستم
راستی پیرمرد همسایه ما پارسال همسرش فوت کرد
۰ نظر / ۱۳۶ بازدید
